از آمـدن بـهار و از رفـتن دی
اوراق وجــود مـا هـمی گــردد طی
می خور، مخور اندوه که گفته است حکیم
غم های جهان چو زهر و تریاقش می
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:39 توسط داود لواسانی
|
عمر خیام
امشب می جام یـک منی خواهم کرد
خود را به دو جام می غنی خواهم کرد
اول سه طلاق عقل و دین خواهم کرد
پس دختر رز را به زنـی خواهم کرد
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:38 توسط داود لواسانی
|
عمر خیام
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:37 توسط داود لواسانی
|
عمر خیام
زان پیش که نام تو ز عالم برود
می خور که چو می بدل رسد، غم برود
بگشای سر زلف بتی بند به بند
زان پیش که بند بندت از هم برود
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:36 توسط داود لواسانی
|
عمر خیام
زان پیش که نام تو ز عالم برود
می خور که چو می بدل رسد، غم برود
بگشای سر زلف بتی بند به بند
زان پیش که بند بندت از هم برود
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:35 توسط داود لواسانی
|
عمر خیام
بر لوح نشان بودنی ها بوده است
پیوسته قلم ز نيک و بد فرسوده است
در روز ازل هر آن چه بايست بداد
غم خوردن و کوشيدن ما بيهوده است
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:34 توسط داود لواسانی
|
عمر خیام
چندان بخورم شراب کاین بوی شراب
آید ز تراب چون روم زیر تراب
گر بر سر خاک من رسد مخموری
از بوی شراب من شود مست و خراب
+ نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:32 توسط داود لواسانی
|